a
جوانی گناهی کرد، ولی در کمال پشیمانی و شرمندگی به حضور پیامبرjآمد و گفت:
ای رسول خدا، بر ای من دعا کنید تا خدا گناهم را ببخشد.
رسول خداj دعا کردند و به او مژده عفو و مغفرت دادند. او رفت و بار دیگر مرتکب گناه شد و توبه اش را شکست.باز به محضر رسول خداj آمد و تقاضای دعا کرد. رسول خداj برای او دعا کردند و به او مژده عفو و مغفرت دادند. این موضوع یک بار دیگر تکرار شد و باز رسول خداj برایش دعا کردند و مژده عفو و مغفرت الهی را به او دادند.
جوان برای بار چهارم گناه کرد و باز پشیمان شده ، در کمال شرمندگی نزد پیامبرjآمد و تقاضای دعا کرد.این بار پیامبرj فرمودند:
سه بار آمدی و من برای تو طلب مغفرت کردم ، اما باز توبه ات را شکستی ، من دیگر از خدا شرم می کنم که برای تو طلب آمرزش کنم .
جوان ناامید شده ،سر به بیابان نهاد، صورت اشک آلودش را روی خاک گذاشت و از درگاه خدا طلب آمرزش کرد.
جبرئیل از جانب خدا نزد پیامبرjآمد و عرض کرد:
ای رسول خدا، خداوند سلام می رساند و می فرماید:
آیا بندگان گنهکار من معصیت مرا می کنند یا معصیت تو را؟
پیامبر عرض کردند:
معصیت تو را.
جبرئیل گفت: خدا می فرماید:
آیا بندگان مرا تو می آمرزی یا من؟
پیامبر عرض کردند:
تو می آمرزی .
جبرئیل گفت:خدا می فرماید:
پس چرا دل بندﻩام را شکستی و برای او طلب آمرزش نکردی؟
برو به فلان مکان و سر او را از روی خاک بردار و او را به آمرز ش من بشارت بده.
رسول خداjنزد آن جوان رفتند و مژده عفو و آمرزش خدا را به او داد.
التماس دعا
بازدید دیروز: 35 کل بازدید :144087
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هر چه خواهی کن
ضد وهابیت
توکای شهر خاموش
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
انگاره های یک دیوانه
انتظار فرج
انگاره های یک دیوانه